سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعرانه

13 سال قبل درست در چنین روزهایی بود که مایلی‌کهن از هدایت تیم‌ملی برکنار شد. مایلی‌کهن در روزی سرمربی تیم‌ملی شد که فوتبال ایران روی پله‌123 رنکینگ فیفا بود. روزی که در آسیا سیزدهم بودیم و آسمان فوتبال‌مان خاکستری بود. به خاطر برخی از خلقیات خاص، فوتبال ما هنوز نتوانسته به‌درستی حق مطلب را در‌باره او ادا کرده و به‌درستی از او تشکر کند. 

مایلی‌کهن بسیاری از حرف‌های آن روزها را هنوز ناگفته گذاشته است تا این‌که تماشاگر‌ مجالی شد برای شکسته شدن روزه سکوت مردی که امروز از همه‌چیز حرف می‌زند، پرچم عدالت را هم در دست دارد، اما خیلی‌ها نه دوستش دارند و نه باورش. به‌هر‌حال داستان را با هم مرور می‌کنیم. 

• به‌ نظر خودم سال 74 که پیشنهاد سرمربیگری تیم‌ملی به من شد، آن را برای خودم کلاه گشادی می‌دانستم. شروع کار من به عنوان سرمربی تیم‌ملی از آشنایی‌ام با مهندس سعید فائقی نشات می‌گرفت.من کارمند سازمان تربیت‌بدنی و معاونت ورزشی دفتر امور مشترک فدراسیون‌ها بودم و ایشان هم معاون فنی سازمان تربیت‌بدنی. دفتر کار‌شان در همان دفتر امور مشترک بود. ایشان با ورزش خوب آشنا بودند و ارتباط کاری‌شان هم با ما زیاد بود. 

• بعد از شکست‌های فوتبال ایران در سال‌های 73 و 74 بود که عملکرد تیم‌ملی در جلسات مورد انتقاد من واقع شد و نوع نقد من بر عملکرد تیم‌های ملی، به‌خصوص تیم‌ملی امید که در پاییز سال‌74 حذف شده بود موردنظر آقای فائقی قرار گرفته بود. 

• من علاقه جدی به مطالعه مسابقات لیگ دارم. مثلا همان زمان، من بهترین‌های لیگ‌74 را خودم انتخاب کرده و در دفتری نوشته بودم. همین حالا هم گه‌گاه همین کارها را می‌کنم، چه در فوتبال و چه در رشته‌های دیگری که آن‌ها را دوست دارم‌. پینگ‌پنگ، دو‌و‌میدانی و والیبال را دوست دارم، اما کشتی محبوب‌ترین ورزش من است حتی محبوب‌تر از فوتبال. 

• روزی اکبر فلاح سرباز بود و برای مجوز خروج از کشور، خودم او را سوار بر ترک موتور کردم و به سفارت هندوستان بردم یا برای حل مشکل عبدالرحمان گلی با او به وزارت کشور رفتم و توسط وزیر وقت مشکلش را حل کردم. یک بار خدا بیامرز علی آرمند، رئیس فدراسیون پینگ‌پنگ برای خروج از کشور پولی نداشت تا در اختیار تیم‌ملی جوانان قرار دهد، من پیکان قرمز‌رنگ دهه شصتم را فروختم و پولش را به او دادم. آن زمان آقای مصطفی داوودی، مدیر‌کل دفتر مشترک بود. جلوی ایشان پول را دادیم، اما نمی‌توانستند پس بدهند و می‌گفتند که منع قانونی دارد! خلاصه با هزار ترفند پول خودم را به خودم پس دادند. من عاشق ورزش بودم و کار هر کسی که به من مراجعه می‌کرد را انجام می‌دادم، از رسول خادم، امیر خادم و علیرضا دبیر کشتی‌گیر گرفته تا سعید صدری و اصغر تهرانی که داور بازنشسته بودند. 

• مبنای من تنها براساس همین ادعایم بوده به جز 3،2 نفر از جمله امیر قلعه‌نویی که با پیشنهاد علی پروین به تیم‌ملی دعوت شد. ایشان، قلعه‌نویی را به من پیشنهاد کرد و من هم فکر کردم آقای پروین این حق را دارد که بازیکنی را به من معرفی کند. 

• قبل از جام ملت‌ها اتفاقات بسیار زیادی رخ داد. اول قرار بود آقای صفایی‌فراهانی سرپرست تیم‌ملی باشد. یک بار با آقای صفایی نزد فائقی بودیم و قرار بود با ایشان به دفتر داریوش مصطفوی در فدراسیون فوتبال برویم. فائقی در حضور من به آقای صفایی گفت: «مهندس کاری کنید مایلی‌کهن کمی کوتاه بیاید و اگر مصطفوی هم حرفی زد توی ذوقش نزد.» به جلسه رفتیم. مصطفوی گفت: من در حال مذاکره با اتو فیستر آلمانی هستم. تو کارت را با تیم‌ملی شروع کن و بازیکن‌ها‌ را معرفی کن، اگر فیستر نیامد کارت را ادامه بده و اگر آمد، تیم‌ملی را تحویل او بده». من گفتم آقای مهندس من آقا بالاسر نمی‌خواهم. منتظر اتو فیستر هم نمی‌مانم. اصلا اگر قرار به تحویل دادن تیم باشد، کارم را شروع نمی‌کنم. 

• بهزاد غلامپور، ورمزیار، زرینچه، محمد تقوی، منصوریان، پرورشخواه، اکبریان و ادموند اختر از استقلال، بهروز رهبری‌فرد، ترابیان، سعداوی، پیروانی، علی دایی، شافعی، شاهرودی، حسین عبدی و مهدوی‌کیا از پرسپولیس، خاکپور، استیلی، ابطحی، عزیزی، مدیر‌روستا و شریفی از بهمن، معماریان و بصیرت از اصفهان و خلاصه محسن گروسی، نعمتی‌نژاد، تهامی، حکیم‌زاده، نظر محمدی، آورند، محمدرضا مهدوی، مهدی جعفرپور، اکبر استاداسدی، مجید صالح، فرشاد فلاحتزاده، بشرزاد، کامران، افشین‌فر، حمیدرضا بابایی، مسعود استیلی، علی آذری، کریم باقری، کوروش برمک، میرزا استواری، یزدانی، رنجبران، رضا عقابی، احمد غلامرضایی، قدیر غفاری، بهروز فداکار، سیروس دین‌محمدی، محمد عارف‌نیا، سامسون پطروسیان، حمید مطهری و اسماعیل حلالی، به جز این فهرست من محمدرضا مهربانی، مهریار شمس، غلامعلی روئین‌تن، ستار همدانی و رضا صاحبی را هم انتخاب کردم. 

• باورکنیدآن‌ها می‌گفتند که زرینچه نباشد اما من پافشاری کردم که جواد حتما باید باشد. آن‌ها می‌گفتند نباید آدم‌هایی مثل زرینچه و ابطحی را انتخاب کنیم که اگر محبور شدیم آن‌ها را به خاطر ناآمادگی حذف کنیم مشکلی در جامعه رسانه‌ای برای‌مان به‌وجود بیاید اما من می‌گفتم با کسی شوخی ندارم. همه انتخاب شده‌ها در نظر من یکی هستند. هر کس آماده نبود خط می‌خورد، چه مقصود چندل و چه جواد زرینچه! حتی یک بار زرینچه آمد و گفت آرزویش رفتن به جام جهانی است و من می‌خواستم او به این آرزو برسد. درباره او نزدیک بود یک بار حتی با داریوش مصطفوی دچار مشکل شوم اما فائقی آمد و با چشم و ابرو از من خواست کوتاه بیایم. 

• وقتی از مسقط به ایران برگشتیم شکی نبود که همه جامعه فوتبال شگفت‌زده شدند که ما در 6 بازی 27گل زدیم! ما با همین عمان که او را رفت و برگشت بردیم، سال‌72 در تهران مساوی کرده بودیم یا نپالی که رفت و برگشت به او 12 گل زدیم در جام 1988، 3 بر صفر برده بودیم، اما به هر حال در جامعه ورزش و رسانه‌ها چند نفری بودند که با مصطفوی رابطه خوبی داشته و بر او نفوذ داشتند. آن‌ها با من خوب نبودند چرا که با وجود من دیگر نمی‌توانستند بازیکن وارد تیم‌ملی کرده یا از تیم‌ملی خارج کنند. 

• اگر استانکو می‌توانست روی تیم‌ملی اثر بگذارد که تیم خودش در هیروشیما 94 در همان مرحله اول حذف نمی‌شد. آقای استانکو در سال‌94 با بهترین تیم، نتیجه‌ای گرفت که در تاریخ سابقه ندارد. فکرش را بکنید. آن‌ها در پرسپولیس نمی‌خواستند از مهدوی‌کیا استفاده کنند من به دوستم حمید درخشان که دستیار استانکو بود زنگ زدم و گفتم حمید، من می‌خواهم مهدوی‌کیا را به تیم‌ملی ببرم، در پرسپولیس به او میدان بدهید. تازه به حمید گفتم اگر شما از او استفاده نکنید، من در تیم‌ملی از وجود او استفاده می‌کنم. 

• درباره خداداد عزیزی هم مطبوعات به واقعیت و حقیقت، خیانت کردند. خداداد با من در ترکیب تیم‌ملی و در اردو بود که از پرسپولیس با من تماس گرفتند و پرسیدند یار کمکی ما در جام باشگاه‌های آسیا چه کسی باشد. من هم گفتم اگر می‌خواهید با تفکرات هجومی به میدان بروید از خداداد عزیزی استفاده کنید. در واقع تفکرات من پرسپولیس سال 75 و 76 را موفق کرد اما آن‌ها به گونه‌ای دیگر واقعیت‌ها را بازگو کردند. 

• از طرف حراست به آقای فائقی گفته بودند که محرمی در تیم‌ملی نباشد. اما وقتی تیم‌ملی را انتخاب می‌کردم،اسامی را به فدراسیون نمی‌دادم تا آقایان اعمال نظر کنند، من مستقیم فهرست نفرات را به خبرگزاری جمهوری اسلامی و آقای رضا میرزائیان می‌دادم تا نفرات را اعلام کنند. 

• بازی‌های بزرگ تیم‌ملی شروع شد و ما 3 بر صفر عربستان و 6-2 کره جنوبی را بردیم، برخورد به قول‌خودتان «پدر‌سالارهای زیر‌زمینی» تیم‌ملی با بردهای تازه جالب بود.مجبور بودند همرنگ جماعت باشند. حتی بعد از بردهای ما در کنفرانس‌ها‌ی مطبوعاتی دست می‌زدند. 

• بعد از آن‌که در جام ملت‌های‌96 سوم شدیم اردوی تیم‌ملی را از ابتدای سال 76 تشکیل دادیم. روحیه تیم‌ملی فوق‌العاده بالا بود. من یک پرسشنامه کامل درست کردم، حدود صد‌سوال مطرح کردم و همه ملی‌پوشان به این پرسشنامه به دقت جواب دادند از همه چیز در این پرسشنامه سوال کردیم، یکی از سوالات درباره پست بازیکنانم بود. از بچه‌ها پرسیده بودم دوست دارند پست اول و دوم‌شان چه باشد. مشکل ما با جواد زرینچه از همین جا شروع شد. در تمرینات به زرینچه گفتیم برو دفاع راست اما او که تازه 6ماه بود به دفاع آخر رفته بود با اصرار خاصی می‌گفت فقط در دفاع میانی بازی می‌کند. این مساله باعث جدا شدن زرینچه از تیم‌ملی شد. 

• آن موقع مهدوی‌کیا 19،18 ساله بود. من در پیستون راست به نعیم سعداوی اعتقاد بسیار زیادی داشتم. سعداوی بازیکن بسیار خوبی بود و در پیستون راست عالی کار می‌کرد، تکنیک خوبی داشت و سانتر کردن و حفظ توپ را خوب می‌دانست. من از سعداوی بسیار راضی بودم سعداوی و فرشاد فلاحت زاده در جام باشگاه‌های آسیا با پرسپولیس محروم شده بودند. مصطفوی تا روز آخر می‌گفت کارشان درست می‌شود و ما امیدوار بودیم این‌گونه بشود اما متاسفانه محرومیت سعداوی بخشیده نشد. ما آن زمان مهدوی‌کیا را برای خط حمله انتخاب کرده بودیم حتی در جام ملت‌های آسیا در بازی اول برابر عراق از وجود او در تیم‌ملی بهره بردیم که البته تیم خوب نتیجه نگرفت. 

• وقتی سعداوی را نداشتیم و زرینچه هم از اردوی تیم‌ملی رفت دست‌مان در پوست گردو ماند. یکی از روزهای اردیبهشت 76 در خوابگاه ورزشگاه آزادی تا نیمه شب بیدار ماندم و فکر کردم تا ببینیم کدام بازیکن صاحب خصوصیات موردنظر من است. تحلیل کردم و بالاخره مهدی را پیدا کردم. فردای آن روز جهانپور و فریاد شیران را صدا کرده و گفتم بچه‌ها پیستون راست را پیدا کردم. گفتند کی؟ اسم مهدی را گفتم، هر 2 نفر زدند زیرخنده. گفتم حرف‌تان قبول. بگذارید یک بازی تدارکاتی بگذاریم تا ببینیم خنده شما ادامه پیدا می‌کند یا من! 

• تیم فتح را آوردیم که سرمربی‌اش حسین شمس بود. آن‌ها پیشنهاد کردند بازیکن 18ساله‌ای را هم ببینیم که اسمش علی کریمی بود. فیلم آن بازی را هم هنوز دارم. ای کاش می‌دیدید تا بفهمید من 13سال قبل چه برداشتی از آن بازی داشته‌ام. دوست دارم فیلم بازی را به شما بدهم که ببینید کریمی چه قیافه‌ای داشته است. 

• من چند دوست مطبوعاتی جوان داشتم که فراز کمالوند و پرویز صابری جزو آن‌ها بودند. کمالوند می‌آمد در اتاق من و با هم در مورد تاکتیک‌های تیم‌ملی حرف می‌زدیم. یک بار صابری‌گفت در بازی امیدها بازیکن خوب زیاد داریم، رفتیم بازی امید بهمن و امید پاس را دیدیم و فرهاد مجیدی و علی موسوی را به تیم‌ملی دعوت کردم. کمالوند قطعا آن روزها و اتاق من را فراموش نمی‌کند. پیش من چای می‌خورد و درباره فوتبال و تاکتیک‌هایش حرف می‌زد. 

• مصطفوی مایل نبود من سرمربی تیم‌ملی شوم. من با آقای مصطفوی هم دوستی خاصی نداشتم. البته با آقای دادکان هم در پرسپولیس 6،5 سال همبازی بودم اما با او مثل حاج‌رحیمی‌پور و محمد پنجعلی رفت‌و‌آمد خانوادگی نداشتم. با پنجعلی بچه محل بودم. به هر حال در دورانی که سرمربی تیم‌ملی بودم دادکان از من حمایت کرد. داستان اختلاف آینده ربطی به آن روزها ندارد. اما در مورد برکناری من از تیم‌ملی، بعد از باخت به قطر، یکی ازمهم‌ترین علل کنار رفتن من آقای مصطفوی بود اما داستان اصلی، ربطی به او نداشت. 

• من در جام‌جهانی ‌1992 فوتسال، نگذاشتم یک بازیکن ایران روی زمین بماند و در کشوری که هنوز جزو مستعمرات انگلستان بود حتی برای یک خروجی ساده باید 2ماه زودتر کار می‌کردیم، همه را به هنگ‌کنگ رساندم اما همان وقت‌ها برای رفتن به قطر تیم‌ملی امید 8 جا مانده داشت! به هر حال در فرودگاه بودیم که ایرج قلیچ‌خانی و 3،2 نفر از مطبوعاتی‌ها ایستاده بودند. همان‌ها که خیلی هم تو کار استاد اسدی گذاشته بودند، دیدم استاد بنده خدا همین طور کنارشان ایستاده است به او گفتم بیا و بروکنار، این‌ها به تو توهین می‌کنند! 

• مصطفوی ناراحت شد و فائقی داستان ناراحتی مصطفوی را گردن من گذاشت. من هم گفتم آقای فائقی شما حق را به حق‌دار نمی‌دهی. اصلا این تیم‌ملی مال خودتان من دیگر نمی‌روم یکی دیگر را بفرستید. دست نعیم را گرفتم و از فرودگاه بیرون آمدم که حمید استیلی و یکی، دو تا از بچه‌ها دنبالم آمدند و جلویم را گرفتند. 

• همان وقت بود که عربستان و چین مساوی کردند و شانس ایران ناگهان زیاد شد. آن وقت‌ها برای هر نتیجه‌ای پاداش به من می‌دادند که بین بچه‌ها تقسیم کنم، من هم جز یک جا که 50 دلار بیشتر برداشتم، پاداش‌ها را بین همه تقسیم می‌کردم. وقتی عربستان با چین مساوی کرد من پاداش 500دلاری به بچه‌ها دادم که روحیه‌شان تقویت شود. در سفر به دوحه، آقای غفوری فرد و برادر آقای‌ها‌شمی و چند نماینده مجلس هم آمده بودند. سرپرست تیم آقای افتخاری بود و آقای رمضان‌پور هم سرپرست کل کاروان بود. خیلی‌ها مدام می‌خواستند برای ما سخنرانی کنند و رفته رفته روحیه ما را بالا ببرند. 

• 2 ساعت مانده به بازی آقای سفیر ما را صدا کرده و گفتند آقای رئیس‌جمهور می‌خواهد تلفنی با شما صحبت کند، پای تلفن رفتم، آقای ابطحی مسئول دفتر رئیس‌جمهور بودند. سلام و احوالپرسی کردیم. ایشان گفتند: آقای رئیس‌جمهور از صبح 3،2 بار تماس گرفته و برای بچه‌ها آرزوی موفقیت کرده‌اند. به هر حال ضمن تشکر گفتم اگر آقای رئیس‌جمهور پیامی دارند بفرمایید اما ایشان گفتند تنها می‌خواستم با آقایان دایی، خداداد، باقری و عابدزاده صحبت کنم. گفتم نمی‌شود. از ایشان اصرار و از من انکار، تا این‌که به ایشان برخورد، به هر حال خبر تلفن ایشان را به بچه‌ها ابلاغ کردم، حتی عابدزاده در اتوبوس به من گفت: «حاج آقا قول چیزی ندادند؟ زمینی، خانه‌ای، ماشینی!» 

• خدا را شاهد می‌گیرم که در دو دوره انتخاب رئیس‌جمهور وقت، به ایشان رای دادم. به ارواح خاک مادرم راست می‌گویم اما تصور می‌کنم وقتی نگذاشتم آن اتفاق رخ دهد، خودم عملاً زمینه‌های برکناری‌ام از تیم‌ملی را تدارک دیدم. فردای آن روز به قطر باختیم و من از تیم‌ملی کنار گذاشته شدم به همین راحتی بی‌معرفت‌ها می‌گفتند بعضی از ماهواره‌ها دعوای عابدزاده و مایلی‌کهن را نشان داده‌اند و شایعه کردند که دیدید بین دو نیمه عابدزاده پیراهنش را عوض کرد؟! بنده خدا عابدزاده به خاطر شرجی بودن هوا پیراهن را عوض کرده بود و آن‌طور می‌گفتند. 

• در بازی گذشته سایپا و استیل‌آذین با مهدوی‌کیا حرف می‌زدم، او ضمن ابراز ارادتی که به دادکان دارد می‌گفت: «آقای دادکان هم در کارش اشتباهاتی داشت» من هم این اعتقاد را دارم. مگر دادکان نگفتند که ما فقط 400هزار دلار به برانکو دادیم؟ جای دیگر هم ادعا داشتید که تیم‌ملی را در بوسان و خیلی جاهای دیگر خودشان ارنج کردند! خودتان تیم را ارنج می‌کردید و 400 هزار دلار به برانکو
می‌دادید؟